ادامه مطلب... | ||
به نام خدا و با سلام (1) یه روز به سعید گفتم راستی سعید انگیزه تو از رفتن به دانشگاه چیه؟ دنبال چی هستی؟سعید که بابای خیلی پولداری داشت گفت فلانی تو که غریبه نیستی راستش من نه دنبال درسم نه به خاطر کار دانشگاه می رم چون بابام اونقدر پول داره که میتونه یه سرمایه بهم بده تا باهاش یه کاری جور کنم خیلی بیشتر پول در می آرم تازه 4 سال وقتمو تو دانشگاه تلف نمی کنم گفتم خوب پس دردت چیه؟برا چی میخوای 4 سال وقت تلف کنی کلی هم پول خرج کنی اخرشم مدرکتو قاب کنی و بذاری تو طاقچه برا قشنگی یا به قول معروف بذاری در کوزه ابشو بخوری سعید گفت راستش من برا این می رم دانشگاه که بتونم راحت با دخترا ارتباط برقرار کنم و بتونم باهاشون دوست بشم گفتم خوب این که دیگه دانشگاه رفتن نمی خواد که . همین الان برو تو خیابون دست یه دختری رو بگیر و باهاش دوست شو . سعید گفت چه ساده ای اگه اینجوری کنم که همه می گن این پسره رو دختر بازه و لاابالیه و از این حرفا(البته این داستان مال ده سال پیشه که این کارا هنوز قبحی تو ی جامعه داشت.) ولی اگه این کارو تو دانشگاه انجام بدم میگن چقدر پسره اجتماعیه چقدر روشنفکره و کلی کلاس داره خلاصه سعید رفت دانشگاه ازاد و بعد از 5 سال تونست با هر مکافاتی مدرکشو بگیره الانم داره کار ازاد میکنه و کلی هم پول در میاره البته بدون اینکه از مدرکش استفاده ای بکنه (2) چند روز پیش یکی از دوستام از دانشگاهشون صحبت می کرد و از فعالیتهای کانون فرهنگی دانشگاهشون . می گفت به یکی از دوستاش که البته صبغه مذهبی هم داره و مثلا یه ادم فرهنگیه گفته چرا اینجا میای طرف هم برگشته گفته ببین اگه دخترا اینجا نباشن من عمرا بیام اینجا البته این بنده خدا کار فرهنگی هم می کنه و صبغه مذهبی هم داره حالا حسابشو بکنین وضعیت بقیه به چه شکلیه این هم از وضعیت کانون های فرهنگی (3) یه روز یکی از دوستام تعریف می کرد که سر کلاس دخترا و پسرا یکی از سر گرمی هاشون اینه که بهم تک زنگ میزنن اگه یکیشون بتونه تک زنگ اون یکی رو بگیره طرف مقابل باید به همه بستنی بده یا شیرینی خیلی برام جالب بود بهش گفتم خوب پس کی درس میخونید گفت بابا درس چیه؟ مگه ما برا درس خوندن اومدیم دانشگاه اینجا فقط باید بتونی یه جوری واحدهاتو پاس کنی حالا یا شب امتحان باید بی خوابی بکشی یا اگه زرنگ باشی با پاچه خواری استاد ایت دوستم توی دبیرستان یکی ار برگزیدگان جشنواره استانی خوارزمی بود الانم چند ترمی هست که داره مشروط میشه حالا هم میخواد از دانشگاه انصراف بده (4) دانشگاه ما یکی از معدود دانشگاه هاییه که فقط دانشجوی پسر داره دانشجو ها وقتی میان سر کلاس نه کسی رو دارن باهاش اس ام اس بازی کنن نه کسی که با هاش تک زنگ بازی کنن استاد بنده خدا هم از اول کلاس تا اخر کلاس انوقدر باید با دانشجو ها بحث های علمی انجام بده که اخر کلاس دیگه نای حرف زدن نداره دانشجو ها هم بعد کلاس بلافاصله راهی خوابگاه میشن وقتاشون رو هم یا توی کتابخونه می گذرونن یا توی خوابگاه نه کافی شاپی تو دانشگاهمون هست نه کسی رو داریم که باهاشو بریم کافی شاپ سر گرمی ما اینجا کارهای فرهنگی و پژوهشی و تحقیق و درس خوندنه توی کارشناسی ارشد اکثر بچه های دانشگاهمون رتبه های زیر صد میارن بیشترشون هم سال اول بهترین دانشگاهها را قبول میشن همیشه توی المپیاد های دانشجویی حداقل 6 ،7 نفری در سطح کشور جزو اولین ها هستن که با توجه به اینکه جمعیت دانشگاه ما بیشتر از 1000 نفر نمیشه و توی هر رشته ای هر سال نهایتا 20 تا ورودی داره و جالبه که 90 درصد بچه های دانشگاه ما معدل الف هستن (5) اصلا قرار نیست از این حرفایی که زدم نتیجه خاصی بگیرم صرفا مثل همیشه یه سری خزعبلاتی به ذهنم رسید که گفتم بد نیست شما هم بخونید البته من به شدت به این نظریه که میگه معنا در دهن مخاطب شکل می گیره و مولف نباید معنایی را از متن اراده کنه اعتقاد دارم بنابر این مخاطب باید از این نوشته هر برداشتی را که میخواد داشته باشه و من به عنوان مولف نباید حکمی را برای مخاطب صادر کنم چون مخاطب امروز این چیزا رو نمی پسنده (این حرفا رو توی جلسه نقد ادبی یاد گرفتم ) پی نوشت : اسناد نوشته ها در دفتر مدیریت وبلاگ موجوده [ شنبه 90/4/18 ] [ 12:28 عصر ] [ ایلیا ]
[ دیدگاه () ]
|
||
[قالب وبلاگ : سیب تم] [Weblog Themes By : SibTheme.com] |